همه ما آن گاه که با ارزش وجود خود آشنا شدیم و دانستیم که قابلیت رشد و کمال انسانی در ما نهفته است و دریافتیم که میتوانیم به موجودی پربها و باعظمت تبدیل شویم و باور داشتیم که حقیقت وجود ما ـ با اختیار و اراده و هم تلاش و مجاهدت ـ مسجود فرشتگان و کرّوبیان میگردد، چنین میپرسیم: «راز رسیدن به این همه امتیاز و شرافت چیست؟ و چگونه میتوان بدان دست یافت؟»
یکی از مشکلات سهمگین جوان در پیمودن مسیر زندگی «سرگردانی» است. جوانی که دچار این مشکل شده، هیچ طرحی برای آینده خود ندارد و نمیتواند برنامة چند روز دیگر خود را پیشبینی و ترسیم نماید.
همیشه در مواجهه با فرصتها و امکانات غافلگیر میشود و در پی حل مسایل روزمره به دور خویش میگردد. بهسادگی میتوان اورا جهتی تازه بخشید. زیرا از خود هیچ جهتی ندارد.
از هرتوصیه و پیشنهادی استقبال میکند و همیشه آماده اجرای یک طرح جدید است. اگر ساعتی برایش در ضرورت یا فایدة کاری سخن گویند، رنگ اصلی برنامة او به سوی آن کار تغییر مییابد، ساعتی دیگر ضرورت فعالیتی دیگر را میتوان در نظرش بزرگنمایی نمود و ساعتی دیگر.
به این ترتیب جوان فرصتها و امکانات خود را بدون تدبیر از دست میدهد.
مخاطب این بحث، اکنون همة جوانان نیستند. روی سخن ما به گروهی از جوانان است که برای آینده خود «راه و رسم طلبگی و تحصیل دانش دین» را برگزیدهاند. این دسته گرچه در انتخاب شاهراه حرکت آینده خود، قدمی بزرگ برداشتهاند، ولی بسیار دیده میشود که در چگونگی پیمودن این مسیر به تردید و اضطراب میافتند ویا به سبب ناآگاهیها، سرمایههایی عظیم را از کف میدهند.
طلبه، مخصوصاً در نقطهای که اختیار بیشتری برای تنظیم برنامة تحصیلی و آموزشی خود پیدا میکند (پایان سطح یک)، بسیار مستعد گرفتارآمدن به بحران تصمیمگیری است.
دراین نقطه، اگر عالمی شایسته، او را مثلاً به انس با قرآن و تفسیر، تشویق کند، یکباره روش خود را تغییر داده و دستبهکار انجام این توصیه میشود و به جز برنامههای ضروری، همه را متوقف میکند و تنها به تفسیر میاندیشد.
روز دیگر در محضر بزرگی، به بینش اجتماعی و کسب توانمندیهای لازم برای مواجهه با اجتماع، توصیه میگردد و وظیفه جدیدی بر دوش خود احساس میکند. فردا در ضرورت تبلیغ و فعالیت فرهنگی، سخنی تازه میشنود و تحت تأثیر آن، جهت تازهای انتخاب میکند و....
موجودی این چنین دائماً گرفتار ملامت درونی و همیشه از فعالیتِ جاری خود گلایهمند و ناخشنود است. در درون، با خود سرِ ستیز دارد و خود را همواره محکوم میکند. مگر آنکه با افیون غفلت، یکباره خود را از سؤالات مهم زندگی رهایی بخشیده باشد! این نوع سردرگمیها غالباً با دلسردی، بیعلاقگی و در نهایت پشیمانی از چند سال عمر بر باد رفته! همراه است و به رهاکردن تحصیل حوزوی میانجامد.
طلبه باید یک توانایی بسیار ارزشمند را در همان سالهای آغازین طلبگی کسب کند؛ توانمندی «برنامهریزی» و «مدیریت توانِ خویشتن».
طلبه باید در تنظیم بهینه فعالیتهای زندگی به خودشکوفایی برسد و نظام ضرورتها و وظایف را بهدست آورد. به یقین در شرایط کنونی ضرورتها، بسیار فراوان و وظایفِ واجب، بسیار انبوه است.
برای انتخاب راه، فایدهمند بودنِ یک کار یا حتی ضروری بودنِ آن کافی نیست. این ضرورتها، اگر با یکدیگر مقایسه شود و در یک «دستگاه وظایف» قرار گیرد، به «واجب» و «واجبتر» تقسیم میشود و در یک طیف اولویت، نمره پیدا میکند.
سخن گفتن از «ضرورت» مطالعه آثار فلان اندیشمند، آموختن زبان دوم، ورزش و تربیت بدنی، کسب هوشمندی سیاسی، و غیر آن بسیار ساده است اگر.. . هر یک به تنهایی مورد توصیه و موضوع اقدام باشد. امّا در مقایسة این ضرورتها، جایی که تنها امکان انتخاب یکی از این گزینهها وجود دارد، کدام را باید برگزید؟ پاسخ این پرسش فقط با داشتن یک طرح کلان و نمای کلی از هویت کاری طلبه امکانپذیر است.
آیا میتوان ضریب اهمیت و درجة اولویت برنامههای مختلفی که پیش روی طلبه قرار میگیرد را کشف نمود و بر اساس آن برنامهای هماهنگ ترسیم کرد؟
******
ناگفته روشن است که برنامهریزی جزئی برای استعدادهای متفاوت و علاقههای متعدد امکانپذیر نیست. اگر به اختلافها و تمایزها چشم بدوزیم، بیشک سخنی برای ادامه نخواهیم داشت.
اما چهمانع دارد که بهجای تمرکز بر این تفاوتها به مشترکات بپردازیم؟ همان اموری که مجموعاً دست بهدست هم داده و همه محصلان علوم دینی را زیر یک سایبان جمع نموده و یک عنوان به همة آنها بخشیده است؛ عنوان «طلبه»
بر اساس این هویت مشترک، انتظار میرود برنامه مشترکی نیز برای فعالیتهای طلاب، بتوان ارائه داد.
درحالیکه هرچه به جزئیات برنامه واختلاف شرایط، بیشتر توجه کنیم، افراد بیشتری از مخاطبان خود را از گردونه بحث خارج ساختهایم.
برنامه درسی که از سوی مدیریت حوزه، در دستور کار طلبه قرار دارد، بخشی از این فعالیتهای مشترک است. هر طلبه علاوه بر آموزشهای رسمی که در حوزه میبیند، نیازهای دیگری دارد که باید با «برنامه» و «بهمرور»، برای خود تأمین کند و نمیتوان از حوزه انتطار داشت برای همة آنها تدارکی دیده باشد.
طلبه مطالعاتِ جنبی فراوانی نیاز دارد که اگر در برنامه درسی او قرار گیرد، سالهای تحصیل حوزه، چندین برابر خواهد شد! طلبه به کسب مهارتهایی مانند نویسندگی، سخنوری، تندخوانی، تسلط بر ابزار و شیوههای نوین پژوهش و.. . نیازمند است که نمیتوان از مدیریت حوزه توقع داشت همة اینها را برای او تأمین کند.
طلبه باید برای تقویت قوای جسمی خود برنامه و اقدامی داشته باشد و در رژیم غذایی خود مراعات قواعدی را نماید، که الزاماً مدیریت حوزه مسئول آن نیست. برنامهای که مدیریت حوزه تدارک دیده، غالباً ناظر به نیازهای «علمی» طلاب است. آنچه ما به دنبال آن هستیم، برنامة زندگی است نه فقط برنامة علمی. البته کار علمی رسمی، مهمترین فعالیت زندگی طلبه است. ولی تنها درکنار امورِ لازمِ دیگر، زمینة نیازهای طلبه را پوشش کامل میدهد